کتابخانه مسروری حکم آباد بخش بزرگی از کشور را می توان در کتابها پیمود اندرولنگ
| ||
|
وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک بادبادک
میبردت از بام های سحرخیزی پلک تا نارنجزاران خورشید
آه،آن روزهای رنگین
آه آن روزهای کوتاه
آه آن روزهای رنگین
آه آن فاصله های کوتاه
وقتی که من بچه بودم،
خوبی زنی بود
که بوی سیگار میداد،
و اشک های درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن میآمیخت.
وقتی که من بچه بودم،
آب و زمین و هوا بیشتر بود،
و جیرجیرک
شبها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز میخواند.
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد
آه آن روزهای رنگین
آه آن روزهای کوتاه
آه آن روزهای رنگین
آه آن فاصله های کوتاه
آن روزها آدم بزرگ ها و زاغ های فراق اینسان فراوان نبودند.
وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند.
وقتی که من بچه بودم
غم بود، اما کم بود
اسماعیل خویی سال 1347 برچسبها: [ پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:وقتی که من بچه بودم,ترانه فرهاد,اسماعیل خویی,دوران بچگی,قدیم الایام,, ] [ 15:43 ] [ حسین ملکوتی اصل ]
|
|